تحولات لبنان و فلسطین

فارغ از نگاه دراماتیک و تحلیل ساختاری سریال «هم‌سایه»، باید به روح حاکم بر قصه در بستر فرامتن اجتماعی آن هم توجه داشت که در زمانی مناسب، قصه‌ای متناسب با زمانه را روی آنتن برده است.

درست در روزهایی که در همسایگی ما، ملت افغانستان در یکی از سخت‌ترین تراژدی‌های تاریخی خود به سر می‌برند، با سریال «هم‌سایه» مواجه می‌شویم که به قصه و غصه مهاجران افغانستانی در ایران می‌پردازد و تلاش می‌کند بدون جانبداری و جهت‌گیری‌های ناسیونالیستی و نژادپرستانه، در روایتی همدلانه، به بازنمایی زندگی و چالش‌های آن‌ها بپردازد.

«هم‌سایه» را باید یک ملودرام عاشقانه-جنایی دانست که با درهم تنیدن داستانک‌های مختلف در نسبت با خط اصلی داستان، تلاش کرده با خلق یک موقعیت پازل‌گونه، داستان خود را روایت کند. در این میان البته قصه حافظ جهانبخش با بازی خوب امیراحمد قزوینی و ماجرای ازدواج او با دختر عمه‌اش  که با چالش‌های رفتاری همراه است، محور اصلی داستان است. داستانی که فارغ از نسبتش با مساله قتل و مهاجران افغان، به شکلی مستقل، مبتنی بر خوانش درستی از روانشناسی زوج‌های امروزی بنا شده و بدون سانتی‌مانتالیسم شعاری و احساسی‌گری، به خوبی چالش‌های واقعی در روابط زوج‌های امروزی را به تصویر می‌کشد. با این‌حال، قصه در این سویه ماجرا محدود نشده و با بسط یافتن به فضای اجتماعی، روایتی کلان‌تر از جامعه امروز و مناسبات انسانی در آن را صورت‌بندی می‌کند. آن‌چه این روایت را قابل ستایش می‌کند، نگاه انسانی به قصه است. به حضور مهاجران افغانستانی که با چالش‌های متعددی در زندگی مواجه هستند و حالا در این‌جا، با نگاه انسانی و نوع‌دوستانه همسایگان ایرانی خود مواجه می‌شوند. شاید بارزترین نماد این روابط همدلانه، جایی است که حافظ برای تدریس به کودکان افغان به مدرسه‌ای می‌رود که مدیر افغان آن در حادثه‌ای به قتل رسیده و حافظ خود را در این اتفاق تلخ مقصر می‌داند و دچار عذاب وجدان است. البته در این میان هستند کسانی که مواجهه درستی با مهاجران افغانستانی ندارند و کارگردان با نگاهی ایده‌آلیستی، از پرداختن به این سوژه پرهیز کرده است.

محمدحسین غضنفری، در «هم‌سایه»، قصه را میان دو ساحت خانوادگی و اجتماعی پی‌ریزی می‌کند و با درهم تنیدن آن‌ها، هم به تناسب ریتم آن کمک کرده و هم به تعلیق‌های قصه عمق می‌بخشد. از این طریق، مخاطب می‌کوشد تا در جهان ذهنی خود، خط و ربط رخدادهای موجود در جهان داستان را به هم وصل کرده و در کنشی فعالانه با قصه و فراز و نشیب‌های آن همراه شود. این فرایند دائم رمزگذاری و رمزگشایی، کمک می‌کند تا قصه سرپا بماند. در همین ساختار هم با فضاهای داخلی خانه مواجه می‌شویم؛ هم محیط بیرونی مثل درمانگاه و مدرسه و شرکت و خیابان. در واقع شاهد تنوع و تعدد لوکیشن در سریال هستیم که از خستگی و کسالت مخاطب می‌کاهد. گرچه گاهی ریتم قصه کند شده و در برخی موقعیت‌ها، مکث اضافی دارد اما تعلیق درونی قصه تا حدی آن را جبران کرده و مخاطب را برای پیگیری قصه کنجکاو نگه می‌دارد.

آن‌چه «هم‌سایه» را از حیث اخلاقی، قابل ستایش می‌کند، تلاش آن برای نمایش هم‌زیستی هم‌دلانه دو ملت ایران و افغانستان است و این‌که یک کارگردان ایرانی همت کرده است تا دغدغه‌های همسایه افغانستانی خود را در وطن خودش به تصویر بکشد. این همت به ویژه در این روزها که افغانستان در تلاطم و طوفان روزهای دشوار تاریخی خود به سر می‌برد، بسیار ارزشمند است.

بدون شک، بازی‌های این سریال از نقاط قوت آن است. به‌خصوص بازی امیراحمد قزوینی و آزاده سیفی که برای اولین بار، نقشِ اولِ یک سریال را بازی می‌کنند.  مجید مظفری، نقش بزرگِ خانواده این سریال را بازی می‌کند و فرید سجادی‌حسینی هم در نقش یک مرد افغانستانی به خوبی از پس نقش و لهجه و بیان آن برآمده است. اما در این میان، نقش اصلی سریال را امیراحمد قزوینی بازی می‌کند که او را با «ماجرای نیمروز» و «جان‌دار» به یاد می‌آوریم و این‌جا حافظِ سریال «هم‌سایه» است.

محیا دهقانی هم که دیگر بازیگرِ «ماجرای نیمروز» و البته «پایتخت۴» و «همبازی» شبکه دو سیما بود، نقشِ نگار را برعهده گرفته است و پیام دهکردی هم در نقش فرخ، خوش درخشیده است. همچنان‌که نمی‌توان از بازی قابل قبول شقایق فراهانی در نقش ثریا به سادگی گذشت.

«هم‌سایه» فارغ از ضعف و قوت‌هایش به لحاظ دراماتیک، سرشار از مضامین انسانی و اخلاقی است که در بستر یک ملودرام عاشقانه و جنایی از ظرفیت تعلیق‌آفرینی خوبی برخوردار است و می‌تواند مخاطب را در یک تماشای کنش‌گرانه با خود همراه کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.